بغضنامه

سلامی به گرمی آفتاب و نرمی پتوی گلبافت خخخ من دوباره برگشتم تا بنویسم و به خاطر این مدت که نبودم و میدونم دل همتون برام تنگ شده معذرت میخوام! (بله از پشت صحنه اشاره می کنن که کسی دلش تنگ نشده هیچ بلکه از دستمم راحت بودن) خب بالاخره بعضی وقتا آدم نمی تونه بیاد وبلاگش چیز بنویسه دیگه! بگذریم! میخواستم استارت کارو بذارم برای اول پاییز که یکم حس رماتیک و تراجدیک طوری داشته باشه ولی به این دلیل که آدم یه جاهایی رو مجبوره (کلیک کنی دان میشه ، از ما گفتن بود) نشد. شما این هف هش روز رو به بزرگی خودتون ببخشید! دلیل این که دوباره برگشتم هم اتفاقی بود که توی زندگیم اف بغضنامه...ادامه مطلب

امروز یه سر به وبلاگ هایی که دو سال پیش ازشون لفت دادیم و اومدیم بیرون، زدم! توی همون بلاگفایی که خیلی ها(خییییییلی ها) توش حرف دل می نوشتن! از دردونه ها و ونوس آتیش پاره ها(که همین حدودای محرم بود که تو راه هیئتشون چراغ وسیلمون سوخت و البته کلی اون روز به این جریان خندیدیم) بگیر تا شمالی هایی که اومدن اصفهان و جنوبی هایی که همونجا موندن! به پایتخت نشینا و شهرستان نشین های زیادی سر زدم! که متاسفانه حال هیچکدوم خوب نبود. اکثرا آخرین پستشون تابستون92 بود و بعدش دیگه هیچی. کامنتهایی که الان گذاشتم رو مطمئن نیستم کسی بخونه، اصن شاید خیلی ها شون آدرس وبلاگشونم بغضنامه...ادامه مطلب

انتظار خر است×××

بغضنامه...